منطقه ائی چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد. نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست، بروبر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است. بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش، ریختم و برگشتم. نخورد. یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که، گنجشکک من، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست. یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پرید و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست. پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه، زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ائی، پیدا شد، بیشتر کندیم.... نامرد دشمن، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن کرده بودند.
منبع : دفترچه خاطرات شهید علیرضا خاکپور
+ علی خلیلی جانباز ناهی از منکر دعوت حق را لبیک گفت
+ در لشکر 27 محمد رسول الله برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد؛ وقتی شهید شد بچه ها تصمیم گرفتند به تلافی آن همه محبت پیشانی او را غرق بوسه کنند، پارچه را که کنار زدند جنازه بی سر او دل همه شان را آتش زد.....
+ خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمد ه ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جان من تو باشی، نه کس دگر. سردار شهید حسن شفیع زاده
+ برمشامم می رسدعطر شهیدان بسیج مرغ دل پرمی زند سوی گلستان بسیج یاحسین بن علی، ای سرور آزادگان روز محشر کن شفاعت از جوانان بسیج *هفته بسیج گرامی باد*
+ متهمانی که مجرم نبودند!
+ اعدام کودک شیعه عراقی پس از کشتار اعضای خانوادهاش در سوریه
+ شرایط عبور از سیم خادار
+ آمبولانس ابداعی در جبهه
+ نگاه شهیدان به انتخاب شماست ...
+ مثل شهدا گناه کنیم !